:: وصیت فرمانده پاکستانی
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: کل‌کل‌های حسن باقری و آقا رشید
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: نامش را از "حسینی" به "کنی" تغییر داد
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: بیست‌وهشتمین سالگرد شهداي محله در منزل پدري شهيد سعيد ناصري برپا شد
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: عزیزِ آقاعزیز که بود؟
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: فرمانده‌ای که خونابه‌های پای رزمندگان را تخلیه کرد
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: سیاست‌های کلان محور مقاومت زیر نظر سیدحسن نصرالله
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: شهید "حسن باقری" بهشتی جنگ بود
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: عکسی با ارزش برای رزمنده ها
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: شهیدی که طبق قول به پدر جنازه‌اش ۴۵ روزه به خانه برگشت
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: غواصی که دوازده شهید را شناسائی کرد
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: خاطره ای خواندنی ازشهید غواصی و بیت المال
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: غواصان اروند دنيا را شگفت زده کردند
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: پیام رهبر معظم انقلاب در پی تشییع باشکوه پیکر مطهر شهدا:
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: روایت عینی 4 غواص آزاده از آخرین لحظات اسارت در کربلای 4
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: شهید محمدرضا پورکیان
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: نامه فرمانده عراقی قبل از "عملیات والفجر8"
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: ماجرای خوردن کله پاچه در دوکوهه
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: دلنوشته یکی از رزمندگان گردان زهیر
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: برگزاری مراسم سالگرد
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)





اخبار سایت
انتخاب گروه :
شهید علی اصغر مشکی
۱۷ / ۱۰ / ۱۳۹۲

شهید علی اصغر مشکی

 

جهادگر

نخستین پسر عباسعلی(مشهور به عباس) در تاریخ خردادماه هزار و سیصدو سی و پنج در روستای حاجی آباد بستجان دامغان دیده به جهان شود. نامش را علی اصغرگذاشتند. علی اصغر از زمانی که یادش می­آمد دیده بود که پدرش با شور و احساسات خاصی نوحه می خواند. از همان بچگی رفتار پدرش در موقع نوحه خوانی را تقلید می­کرد.پدر و عموی او مشهدی ابوالقاسم با آنکه سواد نداشتند، نوحه های بلندی را حفظ بودندکه هنگام حرکت دسته­های عزاداری می­خواندند. آن دو برادر همراه فرود و فراز اشعارحرکت میکردند و سرعت خودشان را کم و زیاد می­کردند و گاهی هم به هوا می­جستند. حرکات واشعار آنها بر دیده­های خودشان قبل از دیگران اشک می­نشاند. این دو برادر سال رابه جهت مراسم محرم آن دوست میداشتند. هر دوی آنها مشترکاً یک طوق داشتند و روز هفتم با اندوختۀ زحمت کشی یک ساله شان ازعزا داران امام حسین(ع) پذیرایی می­کردند.

مادر بزرگش­ مشهدی زبیده نیز نوحه خوان و مداح بود. زن هنرمندی که برای خانم­ها هم قابله بود و هم نوحه خوان.

خداوند به مشهدی عباس دو پسر دیگر و چهار دختر داد. مخارج زندگی مجبورش کرد که سال هزار و سیصد وچهل هفت به تهران کوچ کند. در منطقۀ علی آباد جنوب تهران ساکن گردید و کارگر راه آهن شد.

پاتوق مشهدی عباس مسجد علی­بن ابی طالب(ع) بود. اذان می­گفت، نوحه می­خواند و هر کار دیگری که از دستش بر می­آمد برای مسجد انجام می­داد.

در همان اطراف زمین اجاره می­کرد و در ایام بیکاری صیفی می­کاشت.علی اصغر از زمانی که دانش آموز بود به پدرش در کشاورزی کمک می­کرد. تابستانها وروزهای جمعه کارگری می­کرد تا پول تو جیبی­اش را تأمین کند. یکی دو تابستان هم کارخانۀ پتو بافی کار کرد.

سال پنجاه و هفت که دانش آموز سال آخر رشتۀ ماشین افزار بود، فرصت یافت تا با تمام وجود خودش را وقف انقلاب کند. از جانب خانواده­اش خاطر جمع بود چون خود آنها نیز شیفتۀ امام خمینی(ره) و انقلاب بودند.

سال پنجاه و هشت برای اعزام شدن به سربازی در ژندارمری ثبت نام کرد. همین که به او اعلام شد که آنها را معاف کرده­اند، به مسجد سیدالشهدای نازی آباد رفت و برای اعزام در جهاد سازندگی ثبت نام کرد.

دهم شهریور پنجاه و هشت به سنندج اعزام شد. مشاهدۀ روستاهای طاغوتزدۀ آن دیار که اثری از آب، برق، بهداشت و دیگر امکانات در آنها نبود او را منقلب کرد.یکی دو بار به مرخصی آمد و هر بار چند کارتن دارو تهیه کرد و به سنندج برگشت.

دفعه آخر که به مرخصی آمده بود همین که چشم عبدالحمید، برادر کوچک­­­ترش به او افتاد، خیلی تعجب کرد. او متوجۀ موضوع شد و گفت:« دادش جان چکار کنیم اگرریشامون را نزنیم ضد انقلاب ممکنه برامون دردسر درست کنه، اون از خدا بی­خبرها هر که ریش داشته باشه را با خودشان می­برن! مجبورم شیش تیغه کنم.»

چند شب به رفتنش کار داشت که حاج عباس، پدرش برای او از یک دخترخانم خواستگاری کرد. فردای آن شب عبدالحمید به او گفت:« حالا که نامزد داری بهتره که بری جهاد سازندگی شهر خودمون و به مردم روستاها کمک کنی، همه جای روستاهای ایران ویرانیه!» علی اصغر خندید و گفت:« باید با من بیایی تا معنی فقر و فلاکت را بفهمی هر چه بگم کمه، تازه اونجا هم دارن کار می­کنن، وجودم در کردستان مونده.»

هفدهم اسفند پنجاه و هشت خانواده­اش از رادیو شنیدند که علی­اصغربه اسارت حزب دمکرات در آمده است. خیلی نگذشت که مطلع شدند آنها را به زندان دولتوی سردشت بردند.

مشهدی عباس آرام و قرار نداشت. حاضر بود هستی­اش را بدهد و پسرش راآزاد کند. روزهای پنج­شنبه در جلسات خانوادۀ اسرایی که در دست ضد انقلاب اسیربودند شرکت می­کرد.

در آخرین جلسه مادر علی اصغر هم همراه پدرش در آن جلسه شرکت کرد.همان روز اعلام شد که قرار است، پنج نفر از اسرایی که مدت اسارتشان بیش از دیگران است را با پنج اسیری که از ضد انقلاب گرفته­اند، مبادله کنند. علی اصغر جزء پن جنفری بود که می­بایست مبادله شوند. پدر و مادر علی اصغر غرق خوشحالی شدند.

در میان سر و صدا و همهمۀ حضار بلندگو اعلام کرد بین اسرا سرگردخلبانی است به اسم حقیقت که به شدت بیمار است و اگر آزادی­اش به تأخیر بیفتد امیدی به زنده ماندنش وجود ندارد. اگر خانوادۀ یک اسیر اجازه بدهند ما نام حقیقت را درلیست به جای فرزندشان بنویسم و فرزند آنها در نوبت بعدی آزاد گردد.

لحظاتی سکوت بر جلسه حاکم شد. نفسها در سینه­ها حبس شده بود و همه فکر می­کردند. مشهدی عباس با خانمش مشورت کرد و در میان ناباوری بقیه اعلام کرد که اسم سرگرد حقیقت را به جای علی اصغرش بنویسند.

یک ماهی که از این ماجرا گذشت و آنها همچنان منتظر بودند تا نوبت آزادی علی اصغر شود که رادیو در تاریخ هفدهم اردیبهشت سال هزار و سیصد و شصت اعلام کرد زندان دولتو توسط عراق بمباران شده است و افرادی که درآنجا اسیر بودند همگی به شهادت رسیده­اند.

برای آشنایی بیشتر با جنایات گروهک­های ضد انقلاب قسمتی از گزارش یکی از افرادی که در این زندان بود و پس از بمباران به دست حزب بعث به اسارت درآمد را می­خوانیم:

طبق شرح حالی که به اختصار راجع به کردستان دادم بنده از ستادمرکزی سپاه به اتفاق 77 نفر از پادگان ولیعصر در ماه مبارک رمضان در اواخر تابستان به کرمانشاه اعزام شدیم و در آزادسازی سنندج و سپس دیواندره و سقز با شهیدانی مانند محسن چریک، سلیم توری، صیاد شیرازی، بروجردی و ... همرزم بوده و پس ازآزادسازی شهر سقز به همراه یکی از برادران ارتشی که برای نماز به مسجدی در سقزرفتیم اسیر شده و از آنجا با پای برهنه، گرسنه و تشنه تا 15 کیلومتر از کوه‌هاعبور کردیم و سپس ما را به بوکان و در آنجا توسط مسئولین حزب دمکرات و سعید سلطان‌پورکه عضو شورای مرکزی چریک‌های فدایی خلق بودند محاکمه و در سحرگاه محکوم به اعدام شدیم که به دلیلی که هنوز هم نمی‌دانم اعدام صورت نگرفت و من به همراه این برادر ارتشی و سه نفر هموطن کُرد زبان به پادگان مهاباد اعزام شدیم و در مهاباد هم محاکمه شدیم و از آنجا ما را به شهرستان سردشت بردند.

در سردشت بنده را به اتفاق شهید ترکان و شهید شیری محاکمه کردند ومحکوم به اعدام شدیم که بنده و شهید علی‌پور که بعدها نماینده مردم سردشت درکردستان شدند و همچنین چهار شهید دیگر شهید ترکان و شهید شیری، ملک‌وندی و... به محل اعدام بردند که آن چهار شهید را اعدام کردند ولی بنده و شهید علی‌پور (که بعدها توسط عمال مزدور ضدانقلاب کردستان، در تهران ترور شد) را بعد از سردشت به روستاهای مختلف و عاقبت همراه سی نفر دیگر به زندان دولتو که در واقع یک طویله بودبردند. پس از نظافت طویله با یک پتوی نظامی و لباس‌های خونین و قوطی کنسروی که مادر مسیر پیدا کردیم که بعدها همان ظرف غذا و هم ظرف ... ما شد، اسکان پیدا کردیم.

تمامی امور زندانیان، توسط خود زندانی‌ها صورت می‌پذیرفت، ازبهداشت، درمان، البسه و کمک‌های اولیه که طبق قانون ژنو برای اسرا الزامی می‌باشد خبری نبود. روزانه یک قرص نان که در خود طویله طبخ می‌کردیم و با یک وعده غذا که از آب گوجه و بعضی مواقع هم گندم که بیشتر آن هم آلوده بود رفع گرسنگی می‌نمودیم وبرای استحمام با یک حلب آب و آتشی که درست می‌کردیم هفته‌ای یکبار آن هم بدون صابون حمام می‌کردیم. باتوجه به اینکه در طویله بودیم از شپش و سایر حشرات موذی رنج می‌بردیم. از پزشک هم خبری نبود؛ وقتی شکنجه می‌شدیم زخم‌ها تا مدت مدیدی حتی به عفونت‌های شدید تبدیل می‌شد و تنها یک پزشک اسیر داشتیم به نام آقای دکتر سیدمسعود خاتمی که او هم بدون امکانات مداوا می‌کرد. در زندان به هیچ وجه جا نبود وبعضی از اسرا در آخور طویله استراحت می‌کردند! ارتفاع سقف آنجا تنها 50 سانتی‌متربود و به قدری جا کم بود که اسرا نمی‌توانستند حتی خود را جابه جا کنند.

منبع وب دیار و نادیار

مصاحبه با عبدالحمید مشکی برادر شهید

 

متن اینجا قرار می گیرد

:: مراسم سالگرد شهید سال 98
:: آلبوم سالگرد شهید ناصری-بهمن 92-شماره یک
:: آلبوم تصاویر افتتاح سالن شهید سعید ناصری
:: آلبوم عزاداری دهه دوم هیات رهروان عاشورا-92
:: آلبوم جدید عکسهای شهید سید هادی هاشمی
:: مراسم احیا هیئت رهروان شهدا.علی آباد جنوبی
:: وداع اهالی علی آباد و خزانه با شهید قدرت الله سرلک
:: مراسم احیاء با حضور بر پیکر شهید قدرت الله سرلک
:: مرحوم کربلایی حامد محتشمی
:: آلبوم عکس مرحوم حاج آقا طاهری
:: آلبوم تصاویر بازگشت پیکر شهید قدرت الله سرلک
:: آلبوم شهید حجت الله برزویی
:: آلبوم یادبود مراسم 2 شهید گمنام خزانه-92
:: آلبوم مربوط به شهدای تفحص
:: آلبوم خاطره انگیز تصاویر عملیات بیت المقدس 4
:: آلبوم خاطره انگیز تصاویر اعزام به جبهه
:: آلبوم تصویری گردان مالک لشگر 27
:: آلبوم تصویری خط مقدم
:: آلبوم تصویری نبرد خرمشهر
:: آلبوم تصویری رزم شبانه
:: آلبوم تصویری حرکت رزمندگان به طرف خط مقدم
:: آلبوم تصاویر وداع رزمندگان در جبهه ها
:: آلبوم تصویری عملیات کربلای 5-شلمچه
:: آلبوم تصویری عملیات والفجر 8- فاو
:: شهید محمد موافق
:: آلبوم عکس لحظات شهادت رزمندگان
:: آلبوم عکسهای خاطره انگیز جنگ
:: آلبوم عکس لحظات وداع رزمندگان با خانواده ها
:: آلبوم عکس ماووت-بیت المقدس 2
:: عکسهائی از خط مقدم جبهه ها
:: آلبومی جدید و قدیمی از بچه های با صفای علی آباد
:: شهید عباس باستانی- شهید محمد باستانی
:: آلبوم عکس خاطره انگیز از جبهه
:: شهید حاج اصغر صادقی.فرمانده گردان زهیر
:: آلبوم منطقه عملیاتی بیت المقدس 2-ماووت
:: شهید علی گوگونانی
:: شهید علی تکلو
:: آلبوم عملیات مرصاد به روایت تصاویر
:: شهید حسن زارعی
:: شهید حاج داود حیدری-فرمانده گردان زهیر
:: البوم شماره 2 گردان زهیر.
:: پوستر شهدای عزیز علی آباد جنوبی
:: اطلاعیه های مراسم های شهدای محل
:: شهید عباس بایندوریان
:: آلبوم عکسهای سالگرد شهید ناصری .سال 90
:: آلبوم عکسهای سالگرد شهید ناصری .سال 89
:: شهید علی اصغر مشکی
:: آلبوم رزمندگان گروهان عاشورای گردان زهیر
:: شهید عباس شجاعی
:: لبوم شماره 6. بچه های محله علی آباد
:: آلبوم شماره 5. بچه های محله علی آباد
:: عکسهای مراسم سالگرد شهید ناصری.سال 87
:: آلبوم شماره 4 شهدا و بچه های علی آباد
:: شهیدان محمد رضا و علیرضا صادقی
:: شهید حمد الله اقدم
:: آلبوم شماره 3 همرزمان قدیم
:: شهید برزوئی و مرحوم حجت الله برزوئی
:: شهید احمد باقری
:: شهید جعفر نگاهی
:: شهید رضا لشگری
:: آلبوم عکس بچه های علی آباد جنوبی-شماره 2
:: آلبوم عکس بچه های علی آباد جنوبی-شماره 1
:: شهید آقا محمدی(داماد شهید اکرامی)
:: شهید شیرالله رحمت پور
:: یادگاریهای جنگ
:: شهید باروزه
:: شهید محمد تکلو
:: شهید مجید شوارعان
:: شهید کرامت محمدی
:: شهید مهدی تیموری
:: شهید یوسف سرلک
:: شهید ان موسی و جلیل رشیدی
:: شهید محمد رضا گودرزی
:: شهید مصطفی باتوانی
:: شهید محمود ثامنی
:: شهیدان محمد علی و احمد مردیان
:: شهید محسن رضایی پور
:: شهید حاج حسن مقدس
:: شهید ضیغام(محمد) تمجیدی
:: شهید محمد سپهری
:: شهید بهرام لطفی
:: شهید ذوالفقار گوگونانی
:: شهید سید محمد دستواره
:: شهید سید محمد رضا دستواره
:: شهید سید حسین دستواره
:: شهید محمد رضا حاجی زاده
:: شهید سلیمان دده خانی
:: شهید علی اصغر اسدی
:: شهید علی صالحی
:: شهید قاسم هونجانی
:: مرحوم حاج مالک تکلو.پدر شهید محمد تکلو
:: شهید محمد اکرامی
:: شهید علی رضا اذری
:: شهید صمد کاظمی
:: شهید اصغر قدرتی
:: شهید سید هادی هاشمی
:: شهید سعید ناصری