:: وصیت فرمانده پاکستانی
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: کل‌کل‌های حسن باقری و آقا رشید
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: نامش را از "حسینی" به "کنی" تغییر داد
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: بیست‌وهشتمین سالگرد شهداي محله در منزل پدري شهيد سعيد ناصري برپا شد
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: عزیزِ آقاعزیز که بود؟
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: فرمانده‌ای که خونابه‌های پای رزمندگان را تخلیه کرد
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: سیاست‌های کلان محور مقاومت زیر نظر سیدحسن نصرالله
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: شهید "حسن باقری" بهشتی جنگ بود
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: عکسی با ارزش برای رزمنده ها
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: شهیدی که طبق قول به پدر جنازه‌اش ۴۵ روزه به خانه برگشت
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: غواصی که دوازده شهید را شناسائی کرد
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: خاطره ای خواندنی ازشهید غواصی و بیت المال
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: غواصان اروند دنيا را شگفت زده کردند
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: پیام رهبر معظم انقلاب در پی تشییع باشکوه پیکر مطهر شهدا:
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: روایت عینی 4 غواص آزاده از آخرین لحظات اسارت در کربلای 4
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: شهید محمدرضا پورکیان
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: نامه فرمانده عراقی قبل از "عملیات والفجر8"
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: ماجرای خوردن کله پاچه در دوکوهه
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: دلنوشته یکی از رزمندگان گردان زهیر
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: برگزاری مراسم سالگرد
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)





اخبار سایت
انتخاب گروه :
غواصان اروند دنيا را شگفت زده کردند
۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴


مي گويند غوغا، در عمق اروند است. شنيده ام جريان اروند، جريان صاف و آرام است اما در عمق آن 

غوغايي به پاست و خروش و طغيان واقعي رودخانه زير آب است. به طوري که اگر لنگر کشتي که در 

اروند لنگر مي اندازد ضعيف باشد جريان رود،کشتي يا يدک کش را از لنگر جدا مي کند و با خود  

مي برد. اينجاست که مي فهمم چرا غواصان کار کشته زمان جنگ با شنيدن نام اروند هوايي مي شدند

و تمام سختي عبور ازاين رودخانه راکه حتي عراقي ها تصور نمي کردند کسي بتواند از آن عبور کند، به

جان مي خريدند. براي آنها جنگ دو جانبه بود «جنگ با آب و جنگ با دشمن»


به نوشته خراسان، وقتي پيگير مصاحبه با غواصان دوران جنگ مي شوم، اسامي مختلفي رامي شنوم

که بيشتر آن ها از اهالي زنجان هستند.تعجب مي کنم. مي دانم زنجان نه دريايي دارد و نه رودخانه

اي که بتوان در آن غواصي کرد. اما بيشتر اعضاي گروه غواصي اروندو عمليات هاي مهم ايران و عراق 

زنجاني ها و آذربايجاني ها بودند.علتش را از «عباس راشاد» غواص خط شکني که چندين عمليات

مهم را تجربه کرده و اکنون سه سالي است فرماندار زنجان است، مي پرسم. او با لبخند و با افتخار -

به قول خودش پارتي بازي مي کند- از شجاعت و ايثارگري هموطنان آذري زبان مکرر تعريف مي

کند.راشاد 49 ساله است. مهندس شيمي است و مدرک فوق ليسانس رشته سياسي را همزمان با 

جنگ و بعد از آن کسب کرده است .تدريس در دانشگاه آزاد و دانشگاه امام حسين (ع) در حوزه انديشه

سياسيو علوم دفاعي از ديگر فعاليت هايش است. در جنگ 12 بار زخمي شده. مي گويد: ازگردان 

ذخيره 500 نفره اي که در جنگ وجود داشت، انشعابي به اسم گردان المهدي (عج)شکل گرفته بود 

که همه غواص بودند. همين غواص ها در دوران دفاع مقدس کم نظيرترين ودشوار ترين عمليات آبي ـ 

خاکي جهان را رقم زدند.غواصان خط شکني که ابتدا وحشي ترين و عجيب ترين رودخانه را رام کردند 

و بعد به جنگ دشمن رفتند.رام کردني که اگر چه نتيجه اش پيروزي بود اما بسياري از جوانان کشور 

را از ما گرفت.در سفري يک روزه به زنجان پاي صحبت هاي اين رزمنده غواص خط شکن نشستيم.


غواصان در دوران جنگ تحميلي در چند عمليات حضور داشتند؟



در طول تاريخ دفاع مقدس، در 5 عمليات از واحدهاي غواصي استفاده شد. البته نيروهاي غواص در دو 

عمليات به طور محدود و در 3عمليات به صورت گسترده حضور داشتند.عملياتهاي بدر،والفجر 10، 

والفجر 8 و عمليات کربلاي 4 و کربلاي 5 ، عمليات هايي بود که با حضور و ايثارگري غواصان اجرا 

شد. در عمليات کربلاي 5 که عمليات بسيار مشهوري است و در شلمچه و اروند رود، فرماندهي واحدها 

به عهده زنجاني ها بود. ما در هر 3عملياتي که به صورت گسترده حضور داشتيم، موفق بوديم. در 

والفجر 8 موفقيتمان صد درصد بود، چون طبق برنامه ريزي ها کارمان را انجام داديم. اما در کربلاي 

اگر چه گروهان ما به اهدافي که برايش تعيين شده بود رسيد اما چون متاسفانه دو جناح چپ و

راست نتوانستند آن گونه که برايشان تعيين شده بود به اهداف خود برسند، در محدوده عراقي ها و

درعمق دشمن گرفتار شديم. در کربلاي 5 نيز توانستيم خطوط دفاعي عراق وآبگرفتگي شلمچه را که 

خطوط دفاعي بسيار مستحکمي بود ، مهار کنيم اگر چه تعداد همرزماني که توانستند به خط برسند

خيلي کم بود ،شايد حدود10 نفر.


چطور شد که به عنوان غواص خط شکن در جبهه حاضر شديد؟


من ورزشکار بودم. ضمن آن که از همان سال هاي ابتداي جنگ علاوه بر شنا، بسکتبال هم بازي مي 

کردم. وقتي مشخص شد که براي عمليات ها بايد در منطقه آبي هور يا اروند ويا مناطق ديگر خدمت 

کنيم با توجه به سابقه فعاليتي که داشتيم، اعلام آمادگي کرديم.ابتدا از ما تست گرفتند و تعدادي را

انتخاب کردند. باز هم از بين اين افرادگروه هاي 100 نفري انتخاب شدند و از آن ها تست هاي بدني 

گرفته شد. در مرحله بعد افرادي که مي توانستند کارهاي سنگين انجام بدهند، انتخاب شدند. در اين

تست ها شايداز هر صد نفر 30-40 نفر انتخاب و بقيه حذف مي شدند. البته دليل حذف آن ها 

ناتواني براي حضور درجنگ نبود بلکه گزينش کنندگان به اين نتيجه مي رسيدند که اين افرادتوانايي 

عمليات آبي و خاکي ندارند بنابراين از افرادي که در تست ها رد مي شدند به عنوان نيروهاي خط

شکن در قسمت هاي ديگر استفاده مي شد.


چرا بيشتر نيروهاي غواص از زنجان انتخاب شدند ؟ آن هم استان زنجان که نه دريا داردو نه

رودخانه ؟

البته اين سوال جالبي است. بعضي تعجب مي کنند که چرا نيروهاي غواص از زنجان انتخاب شدند. 

يکي از دلايل اين مسئله شرايط سخت مناطق تعيين شده براي غواصي بود.اين مناطق زمستان بسيار 

سخت، خشک و شکننده اي داشت، به نحوي که آب در صبح و شب زمستان و حتي لباس هاي غواصي 

يخ مي زد. وارد شدن به اين آب با توجه به سرمايي که در منطقه سردسير وجود داشت براي بچه

هاي زنجان و اردبيل، امر عادي بود ولي افرادي که ازمناطق گرمسير به جبهه آمده بودند وقتي وارد آب 

مي شدند شوکه مي شدند. بنابراين يکي از دلايلي که بچه هاي زنجان انتخاب مي شدند همين مسئله 

بود. موضوع ديگر فيزيک بدني و جثه قوي بچه هاي زنجان بود که باعث شد بخش عمده اي از

کارهاي سخت ارتش و سپاه به بچه هاي آذربايجان سپرده شود. به ويژه که ماموريت هاي آبي خاکي 

ماموريت هاي سختيب ود و ريسک بالايي داشت؛ به همين دليل رزمندگان آذربايجاني تمايل داشتند

در اين عمليات ها شرکت کنند.البته ما درعمليات هاي قبلي مثل والفجر 8 به موفقيت هاي شيريني 

رسيده  بوديم و مايل بوديم که باز هم تکرار شود و چه بسا داوطلب شدن بخش عمده اي از نيروهاي 

زنجان در عمليات هاي بعدي همين مسئله بود.


دوره آموزشي غواصي چقدر طول کشيد؟


از آن جا که ما شناگر بوديم و به هر 4 شنا به طور کامل آشنا بوديم، تستي از ماگرفتند و لباس هاي 

معروف به وت سوت را به ما دادند.حتي چگونگي پوشيدن لباس غواصي هم نياز به يک ماه زمان و 

آموزش دارد. بعد هم تمرين ها شروع شد.غواصي هم مثل هوانوردي يک کار علمي است.با اين فرق که 

در هوانوردي از زمين به سمت بالا مي رويد اما درغواصي از زمين به سمت پايين مي رويد. نحوه

آموزش هاي غواصي،عمليات به عمليات فرق مي کرد. البته در اصطلاح نظامي در مورد مدت آموزش

مي گويند به مدت کافي.آموزش هاي ما براي عمليات والفجر 8 شايد بيش از 3 يا 4 ماه طول 

کشيد.در عمليات کربلاي 4 چون اين عمليات پيچيدگي خاصي داشت، بيش از 8 ماه آموزش 

داشتيم.يعني از بهار سال 1365 تا زمستان و بهمن همان سال. حضور در عمليات کربلاي 5 براي ما 

فقط جنبه جلسه توجيهي داشت و البته نيروهاي جديدي که آمده بودندحدود 15 روز آموزش 

ديدند.اگر چه آموزش هاي ما براي دوعمليات ديگر و عملياتي که کاملا محرمانه بود خيلي زياد بود.به

خصوص آن که نيروهاي غواص حتما بايد دوره هاي کوهنوردي را هم مي گذراندند؛ به نحوي که بايد

مي توانستند با طناب خوب کارکنند.صخره نوردي هم بايد بلد مي بودند و در نهايت در غواصي حرفه

اي عمل مي کردند،به همين دليل براي اين کار نيروهاي حرفه اي انتخاب شدند.


دوره هاي آموزشي در کجا برگزار مي شد ، مي گويند بعضي از اين دوره ها در بندرعباس بود،

درست است؟

نه اين گونه نبود، گاهي ما هم نمي دانستيم براي دوره هاي آموزشي کجا مي رويم. مارا سوار خودرو 

مي‌کردند و به جايي که بايد مي بردند.مثلا روي کاميون را ميپوشاندند يا سوار بر تانکر يا کانتينر به 

نقطه اي مي بردند و مي گفتند اين جا منطقه آموزشي است. کسي حق نداشت بپرسد اينجا کجاست و 

اين جا چه کار مي کنيم ؟همه در قرنطينه بودند و تا زمان عمليات حق تلفن کردن و حق مرخصي 

نداشتند.حتي براي بعضي از عمليات ها تا يکي دو سال حق صحبت کردن با ديگران درباره آن

عمليات را نداشتيم.اين مسئله براي سه مورد از عمليات ها اتفاق افتاد چون گفته مي شد ممکن است 

اين عمليات ها باز هم تکرار شود.


تا الان هم مناطق آموزشي براي شما ناشناخته مانده است؟


البته بعضي مناطق را شناختيم. مثلا منطقه اي بود به نام قجريه بين اهواز و خرمشهر،يا منطقه 

دارخوين بين اهواز و آبادان.يک بخش از آموزش هايمان هم در تبريز و دراستخرهاي سر پوشيده

بود.مثلا از ساعت يک نيمه شب تا ساعت ۶-۵ صبح آموزش داشتيم و نمازمان را هم در همان مکان

 ميخوانديم و بعد بر مي گشتيم.


سخت ترين و حرفه اي ترين عمليات خاکي آبي کدام عمليات بود؟


سخت ترين عمليات کربلاي 4 بود،عملياتي پيچيده و حرفه اي. اين عمليات آن قدر پيچيده بود که 

اگر به موفقيت کامل مي رسيد،بدون شک بدنه ارتش عراق در هم کوبيده ميشد.قرار بود در اين

عمليات 80 هزار نفر اسير گرفته شوند.يعني معادل 5 برابر عمليات بيت المقدس و فتح خرمشهر و 6 

برابر عمليات فتح المبين.علاوه بر اين عمليات کربلاي4 بسيار هم پرهزينه بود.آن موقع مي گفتند 

نزديک به 2 تا 4 ميليارد دلار براي اين عمليات هزينه کرده اند.


گفتيد عمليات به موفقيت نرسيد، قضيه از چه قرار بود؟

متاسفانه عمليات لو رفت. زماني که ما براي شناسايي جلو رفتيم متوجه شديم عمليات لورفته

است.آن موقع من همراه دو نفر ديگر از غواصان ، آقاي ارجمند و اصانلو بودم.مواردي که مي ديديم

نشان مي داد که عمليات آن گونه که بايد پيش نمي رود.مثلا وقتي براي شناسايي مي رفتيم مي 

دانستيم که عراقي ها در حالت معمولي ترانه عربي گوش ميکنند، در حالي که طي آن مدت حتي 

راديو گوش نمي کردند و يا حتي با هم صحبت هم نميکردند،درحالي که مي دانيد عرب ها همه با 

هم در جمع حرف مي زنند. چندين بار که توانستيم به خطوط دشمن نفوذ کنيم تمام علايم نشان

مي داد که آن ها از حضور ما مطلع شده اند.ما در شناسايي ها ، هيچ يک از عراقي ها را در خواب 

نديديم،همه آماده بودند.وقتي بر گشتيم،اعلام کرديم عراقي‌ها مطلع شده اند و خبرهايي هست .    

 مي دانيدکه ما دو نوع عمليات داريم.يک نوع عمليات غافلگيري به نام غافلگيري در زمان؛ که زمان 

آغازعمليات نبايد اعلام شود، يک نوع ديگر آن است که شما زمان عمليات را بايدبگوييد تا طرف

مقابل بترسد.چون عمليات کربلاي 4 عمليات خيلي بزرگي بود به عمد کاري کرده بودند که عراق 

نتواند در خطوط دفاع مقاومت کند.البته اين کار درست بود ولي کمک جدي آمريکايي ها که در اين 

منطقه و اين عمليات به طور مستقيم وارد شدند، و از سوي ديگر کمک اطلاعاتي و بسيار جدي شوروي 

آن زمان و علاوه بر آن سلاح هاي جديدي که استفاده شد باعث بروز مشکلاتي براي رزمندگان ما شد.

دراين عمليات حدود ۷ تا ۱۰ کيلومتردر آب حرکت کرديم و از نزديکي هاي بصره سر در آورديم ، آن 

ها از سلاح هايي استفاده مي کردند که ما تا آن موقع نديده بوديم.سلاح هايي که وقتي آن ها روي آب 

را مي‌زدند،آب يک باره براي حدود صد و پنجاه متر منفجر مي شد. بعدها فهميديم که اين ها

سلاحهاي جديدي است که با کمک مستقيم روس ها، آمريکايي ها و فرانسوي ها تهيه شده است.


بالاخره متوجه شديد ،عمليات چگونه لو رفته است؟


ما هيچ وقت نفهميديم که اين عمليات از کجا لو رفت،چون در خطوط، کاري انجام نمي شدکه آن ها

متوجه عمليات شوند.حتي تعداد کساني هم که مي دانستند آن روز عمليات خواهدبود حدود ۵- ۴

نفر بود.ما فقط چند نفر بوديم که مي دانستيم بايد از خطوط عبور کنيم. به همين دليل وقتي تا آخر 

مسير رفتيم، يکدفعه متوجه شديم که پشتمان بسته شده است. اتفاقاتي افتاد که فقط مي توانيد در 

فيلمهاي سينمايي ببينيد. شايد عجيب باشد ولي شرايط به نحوي شده بود که وقتي ما عراقيها را مي 

ديديم به آن ها سلام مي داديم ، فقط بعضي ها با تعجب ما را نگاه مي کردندبا خودشان مي گفتند 

که چرا ما اين شکلي لباس پوشيده ايم. ما موظف بوديم که عبورکنيم اماگاهي هم مجبور مي شديم 

که درگير شويم. تا اين که در آخر ماموريت يکباره به ما گفتند که از جناحين نتوانسته اند عبور کنند

و برگرديد. ما هم دوباره تمام اين مسير را، بازگشتيم. ساعت هشت و پنجاه دقيقه صبح بود که به کنار 

اروند رودرسيديم.در آن عمليات تمام مدت شب از رودخانه عبور مي کرديم. حدود دو ساعت طول 

کشيدتا از خطوط عبور کنيم که گاهي همراه با درگيري بود. حدود دو ساعت مي دويديم و بعضي از 

سنگرها را منهدم مي کرديم. تا خط چهارم رفته بوديم. با اين همه به ما گفتندبرگرديد و دوباره از

خط سوم و دوم برگشتيم.وقت اذان صبح بود که به خط اول رسيديم.نماز هم خوانديم. براي ۵-۴

ساعت زخمي ها را جابه جا ميکرديم. البته به خط دوم هم سرکشي کرديم چون بعضي از

دوستانمان که زخمي شده بودندآنجا بودند.بعد شکسته شدن خط، حدود سه ساعت با نيروهاي

عراقي به صورت تن به تن مبارزه کرديم،آن هم به صورت کتک کاري ، هر دوطرف هر چقدر توان

داشتند با مشت ،لگد، سيلي يا با نارنجک همديگر را مي زدند.



پس شرايط خيلي خاصي حاکم شده بود؟

بله درگيري بسيار شديد بود.حتي من به دوستان گفتم که اين به فيلم سينمايي شباهت دارد اصلا به 

جنگ شباهت ندارد.چون من در جنگ هاي غرب کشور در قرارگاه رمضان در جنگهاي کردستان و 

خيلي جنگ ها شرکت کرده بودم ، خانواده من نظامي است و به همين دليل جنگ را مي شناسم.

شدت آتش؛تعداد نيروها و ... کاملا به فيلم سينمايي شباهت داشت .شايد باور نکنيد حتي در منطقه

کربلاي5 در روز اول تعداد تانک هاي عراقي بيشتر ازتعداد نيروهاي ما بود.فکر مي کنم در منطقه حدود 

هزار تانک وجود داشت. فقط در آن محدوده کوچک ده ها تانک عراقي با سلاح هاي مختلف آتش

گرفت. البته تلفات هم بسيارزياد بود.کربلاي 5 عملياتي بود که بچه ها متر به متر مي جنگيدند. 

همان طور که ميدانيد در جريان امضاي قطعنامه اين گونه فکر کرده بودند که هر قراردادي نوشته 

شودقرار نيست اجرا شود بنابراين مي خواستند چند بند مبهم بنويسند.اما جمهوري اسلامي ايران

قطعنامه را درکربلاي 5 به آنها تحميل کرد. در کربلاي 5 آمريکايي ها ،روس ها،فرانسوي ها، انگليسي 

ها و اسرائيلي ها همه فهميدند با نيرويي مي جنگند که به راحتي زورشان به آن نمي رسد. اگر چه آن

ها درس نگرفتند و باز هم در جنگ هاي 33روزه دوباره ضربه خوردند. با اين حال واقعا بچه ها کار 

بسيار بزرگي کردند و عمليات هم موفقيت آميز بود ولي متاسفانه گردان ما هم تمام شد! بسياري از

بچه هاي غواص شهيد شدند.


با اين وجود تعداد کمي از رزمندگان غواص عمليات کربلاي 5 زنده ماندند؟



بله.صحبتي که يکي از فرماندهان کربلاي 5 مطرح کرد اين بود که نگذاريد براي رزمندگاني که در 

شکسته شدن خط نقش دارند اتفاقي بيفتد،آن ها را زنده برگردانيد. ميخواستند کسي باشد که

اتفاقات و حوادث عمليات را روايت کند. اصلا اين موضوع را به صراحت به ما گفتند . البته ما آن موقع

بهاين مسائل توجه نداشتيم .حتي براي اين که گروه 5 و يا 6 نفري اين عمليات زنده باشند هر گروه را 

به يک نفر محول کردند وگفتند اين گروه را از خطوط اول ؛ دوم و سوم عبور بدهيد و عقب ببريد و 

اين ها راجلو نياوريد.


توانستيد گروه را زنده و سالم برگردانيد؟


اين موضوع هم ماجرايي داشت.شرايط خاصي داشتيم. خط اول را رد شديم. گفتيم کمي کنارگروه

هايي که مي خواهند جلو بروند بنشينيم و صحبت کنيم.اعضاي 5 نفره گروه کنار آنها ايستاده 

بودند.من با کمي فاصله ايستاده بودم و با آقاي ارجمندي فر صحبت مي کردم و براي ايشان توضيح مي 

دادم که چه اتفاقي افتاده است. آن موقع به خاطر از دست دادن دوستانمان شرايط روحي خاصي

داشتم. تصور کنيد که مثلا به فردي بگويند پدر و مادرش فوت کرده اند،اين را گفتم تا درک کنيد

چقدرشرايط سختي داشتم. مجيد ارجمندي فر بهمن گفت برو يک جا بنشين و گريه کن وگر نه مشکل

پيدا مي کني. در همين اثنا يک خمپاره سنگين جلوتر از ما افتاد.به دلم افتاد که دومي سمت ما مي

آيد.همين موقع دومين خمپاره سنگين 160 که تازه به عراقي ها داده شده بود، درست بين گروه پنج 

نفره مان افتاد . دراثر انفجار اعضاي بدن اين شهيدان عزيز به هم چسبيده بود. بعدهافهميدم اعضاي

بدن آن ها حتي به لباس هاي غواصي من هم چسبيده است. فقط اعضاي گروه دوم که توسط دوست 

ديگرمان بازگردانده شده بودند، زنده ماندند.


شايد به همين دليل است که درباره اين چند عمليات مهم و حساس و اتفاقاتي که

افتاده،روايتهاي زيادي گفته نشده است؟


البته پس از عمليات کربلاي 4 به ما گفتند نبايد تا مدتي درباره اين عمليات صحبت کنيد.به ما 

گفتند هر چه ديديد و شنيديد را نبايد بازگو کنيد. جالب اين که بعد ازگذشت حدود ۴-۳ سال 

،آمريکايي ها فيلمي ساختندبه نام نجات سرباز رايان، برخي صحنه ها که مربوط به نورماندي بود، 

دقيقا مشابه صحنه‌هايي بودکه ما در جريان جنگ تجربه کرديم و آنچه آن ها ساختند دقيقا کپي 

برداري از حوادثي بود که ما آن ها را تجربه کرديم .همان جا بود که به اين فکرافتادم ما نبايد بگذاريم 

اين قضايا فراموش شود. به دوستان گفتم،اگر درباره اين موضوعات صحبت نکنيم آن ها واقعيت ها را 

جعل مي کنند.بنابراين با صدا و سيما تماس گرفتيم تا آن چه را اتفاق افتاده است همان گونه که بود

روايت کنيم تا واقعيت ها ثبت شود اما متاسفانه تا کنون فيلم يا گزارشي در اين خصوص نديده ام.

از آن دوران خاطره اي هم در ذهنتان هست؟


يکي از همين خاطرات که شايد جالب باشد به يکي از همين عمليات ها و يکي از هم رزمان به اسم 

مير‌بهاء الدين مربوط مي شود و ماجرايي که برايمان تعريف کرد. او از زماني گفت که وارد خط شد و 

چهار عراقي او را محاصره کردند.او مي گفت جلوي چشم آن ها نارنجک کشيده و فرار کرده است. صبح 

عمليات دست و پايمان زخمي شده بود و خون زيادي از ما رفته بود . نياز داشتيم چيزي بخوريم تا 

جان دوباره اي بگيريم. عراقي ها به ماست مي گويند "بستني ". اين کلمه بالاي سنگرعراقي ها نوشته 

شده بود. به ميربهاءالدين گفتم : سيد ببين اين ها توي اين سرما هم بستني مي خورند. رفتيم کميا ز 

مثلا بستني‌هاي آن ها را خورديم خيلي بدمزه بود.تازه فهميديم آن چه خورده ايم ماست است نه

بستني. همان موقع از سيد پرسيدم ديشب چه اتفاقي برايت افتاد؛گفت شب گذشته عراقي ها داشتند

من را مي گرفتند 4نفر هجوم آوردند که من را بگيرند يک نارنجک کشيدم و به طرف آن ها پرتاب و 

فرار کردم. با خودم گفتم حتما همين طوري يک چيزي مي گويد.گفت اگر باور نمي کني برويم نگاه 

کنيم.وقتي به جايي که مي گفت رفتيم با صحنه جالبي مواجه شديم . نارنجکي که سيد از آن حرف

مي زد، درست وسط عراقي ها افتاده بود و منفجر هم شده بود و آن 4 نفر هم افتاده بودند. سيد گفت 

همين ها بودندکه مي خواستند من را بگيرند. آن روز ما تا نزديکي هاي ظهر در خط مانديم.يکي از 

گردان هاي لشکر ثارا... نتوانسته بود، درعمليات خط را تصرف کند ما به آن هادرتثبيت خط کمک 

کرديم.يکي از گردان هاي گروهان هاي لشکر فجر از اهالي شيراز فارس بود، به آن ها هم درتثبيت

خط کمک کرديم.آن ها از روبه رو مي زدند ما ازبغل.بالاخره تا ظهر خط را گرفتيم. من تاريخ جنگ 

کره و خاطرات جنگ جهاني دوم راخوانده ام و اتفاقاتي را که براي روس ها، لهستاني ها و بر اي مردم

اروپايي وانگليس رخ داد ، مطالعه کرده ام اما آن چه در سه عمليات والفجر 8 ، کربلاي 5 وکربلاي 4 

رخ داد، حوادث ويژه اي بود هر يک از آن ها مي تواند سوژه اي براي يک کتاب يا يک فيلم 

باشد.اتفاقاتي نادر و عجيب که روزي بايد ثبت شود.


در صحبت هايتان از شهادت يا مجروح شدن غواص ها سخن گفتيد آيا از بين اين نيروها،

کسياسير هم شد؟


در والفجر 8 از آن جا که عراقي ها کاملا غافلگير شدند اسير نداشتيم.گويا واحدهاي شناسايي عراقي ها 

در شب که معروف به واحدهاي العميق هستند، به فرمانده تيپ گفته بودند که ما افرادي با لباس 

غواصي ديده ايم که به اين سمت مي آيند.اما فرمانده تيپ قبول نکرده بود چرا که تصور مي شد اصلا 

امکان عبورغواص از اروند رود وجودندارد.ولي همان شب نيروهاي ما آن ها را گرفتند. فرمانده آن ها 

براي خودش هيبتي داشت.البته سخت به اسارت درآمد.او به تمام نيروهايش گفته بود همه بايد

خودشان رابکشند و نبايد تسليم ايراني ها شوند.آخرين نفر خودش بود که زخمي شد ولي نتوانست 

خودش را از بين ببرد.جالب است که اين فرد بعدها جزو اعضاي سپاه بدر شد و الان ازفرماندهان رده

بالاي ارتش عراق است ودرجه بالاي سپهبدي دارد. اما در کربلاي 4تعدادي از نيروهاي غواص اسير 

شدند.از 4 نفري که ازنيروهاي ما باقي مانده بودند يکنفر به شهادت رسيد ولي سه نفر ديگر به 

احتمال زياد اسير شدند.من دو، سه روز بعد ازعمليات در تلويزيون عراق يکي از آن ها را ديدم . مي 

دانيد که ايران بعد از عمليات تمام برنامه هاي عراقي‌ها را ضبط مي کرد.ولي بعدها عراقي ها گفتند

که اين افرادکشته شدند.وقتي گروه تفحص براي پيگيري رفت، گفتند عراقي ها اسيرهاي زخمي را

کشته اند.البته از گروهان هاي ديگر تعداد زيادي اسير شدند اما درکربلاي 5 اسير نداشتيم و ما از 

عراقي ها اسير گرفتيم . در والفجر 8 هم تعدادي زيادي از عراقي ها را اسيرگرفتيم. در کربلاي 4 هم 

اسير گرفتيم ولي فقط توانستيم دو نفر را به ايران بياوريم که آن ها هم از اسير شدنشان خوشحال

بودند ولي در کربلاي 5 حدود 200 نفر از عراقيها را به اسارت گرفتيم .


صحنه هايي که در جريان جنگ شاهد آن بوده ايد صحنه هايي دلخراش و تاثير گذار بوده،آيا

هنوز آثار آن برايتان باقي مانده است؟

ترديدي نيست که جنگ سخت است. من آن موقع 23 سال داشتم و از دانشگاه صنعتي اصفهان به 

جبهه رفته بودم. ولي هنوز هم که نزديک به 26 سال از جنگ گذشته وقتي صحنه هاي جنگ را از 

تلويزيون مي بينيم ،آن لحظات برايم زنده مي شود. حتي بعد از امضاي قطعنامه هم با توجه به اين

که من مربي واحدهاي غواصي هستم براي جنگيدن با آمريکاييها آماده مي شديم. درست است سني

از من و همرزمانم گذشته ولي ما همان روحيه راداريم و باورمان اين است که با دشمني طرف هستيم 

که از جنايت کردن هيچ ابايي ندارد.ما با دشمني طرف هستيم که يک بخش آن دم از دموکراسي 

وحقوق بشر و حقوق زن مي زند وبخش ديگر آن حرفه اي ترين جنايتکاران هستند.کساني که 

صلاحيت مديريت دنيا راندارند. دشمني که ما مي شناسيم به غير از حذف رقيب به هيچ چيز ديگر

نمي انديشد.آنهم با هر ترفندي.در بمباران شيميايي حلبچه درست روبه روي اولين تپه که 30 متر 

ارتفاع دارد، درحال نگاه کردن شهر بودم.دراين بمباران بين 7 هزار تا 10 هزار نفراز مردم حلبچه را 

کشتند.همان شب وقتي راديوهاي بيگانه را گوش مي کردم گفتند جمهوري اسلامي شهر حلبچه را 

بمباران و مردم را قتل عام کرده است! وقتي جنگ ايران و عراق تمام شد و خودشان با عراقي ها

درگير شدند، همان خبر را بر گرداندند و گفتند براساس اطلاعات ماهواره اي ، مردم شهر حلبچه توسط 

ارتش عراق قتل عام شدند.آن ها بهراحتي هر دروغي را مي گويند. به هر صورت من به عنوان يک 

دانشجوي شيمي فکر مي کردم غرب پيشرفته است؛ خيلي علاقه مند بودم يک روز آمريکا و انگلستان و

... راببينم.ولي وقتي بيشتر از 6 سال با اين ها درگير شديم و آن ها را شناختيم متوجه شديم که آن 

ها آن گونه که ما تصور مي کرديم، نيستند. ما معتقد هستيم که اسلام توانايي مديريت جهان را 

دارد.مي دانيد که اسلام يک بنيان فلسفي و منطقي دارد.مقام معظم رهبري دراين زمينه فرمودند بايد 

نظريه پردازي شود.دوره کنوني نسبت به آن زماني که ما در صحنه بوديم خيلي پيشرفت کرده 

است.طبعا باز هم راه سخت است اما مهم اين است که جوانان ايراني بهترين جوانان و بهترين مردم در 

کل دنيا هستند. من نسل کنوني بعد از جنگ را بهترين جوانان مي دانم .


از لحظات شاد و يا تلخ جنگ باز هم بگوييد.

لحظات شاد ما زماني بود که بعد از عمليات پيروز مي شديم ، آن زمان حس اين راداشتيم که دوباره 

متولد شده ايم. لحظات شاد ما وقتي بود که مي فهميديم امام(ره) ازما راضي است. اما بدترين صحنه

ها ، صحنه کشته شدن عراقي ها بود. وقتي مي ديديم کسي که کشته شده عراقي مسلمان است.


مي دانستيم آنها را به صورت سازماندهي شده در درگيري انداخته اند.اين بدترين صحنه بود.وقتي 

کشته هاي عراقي را مي ديديم، آرزو مي کرديم اي کاش اين ها اسرائيلي وآمريکايي بودند. همچنين

هر زمان که با خودمان فکر مي کرديم،ممکن است دوستاني که الان کنار هم نشسته ايم فردا ديگر

نباشند،غمگين مي شديم و تحمل آن لحظات واقعابرايمان سخت بود.


منبع: خراسان

متن اینجا قرار می گیرد

:: مراسم سالگرد شهید سال 98
:: آلبوم سالگرد شهید ناصری-بهمن 92-شماره یک
:: آلبوم تصاویر افتتاح سالن شهید سعید ناصری
:: آلبوم عزاداری دهه دوم هیات رهروان عاشورا-92
:: آلبوم جدید عکسهای شهید سید هادی هاشمی
:: مراسم احیا هیئت رهروان شهدا.علی آباد جنوبی
:: وداع اهالی علی آباد و خزانه با شهید قدرت الله سرلک
:: مراسم احیاء با حضور بر پیکر شهید قدرت الله سرلک
:: مرحوم کربلایی حامد محتشمی
:: آلبوم عکس مرحوم حاج آقا طاهری
:: آلبوم تصاویر بازگشت پیکر شهید قدرت الله سرلک
:: آلبوم شهید حجت الله برزویی
:: آلبوم یادبود مراسم 2 شهید گمنام خزانه-92
:: آلبوم مربوط به شهدای تفحص
:: آلبوم خاطره انگیز تصاویر عملیات بیت المقدس 4
:: آلبوم خاطره انگیز تصاویر اعزام به جبهه
:: آلبوم تصویری گردان مالک لشگر 27
:: آلبوم تصویری خط مقدم
:: آلبوم تصویری نبرد خرمشهر
:: آلبوم تصویری رزم شبانه
:: آلبوم تصویری حرکت رزمندگان به طرف خط مقدم
:: آلبوم تصاویر وداع رزمندگان در جبهه ها
:: آلبوم تصویری عملیات کربلای 5-شلمچه
:: آلبوم تصویری عملیات والفجر 8- فاو
:: شهید محمد موافق
:: آلبوم عکس لحظات شهادت رزمندگان
:: آلبوم عکسهای خاطره انگیز جنگ
:: آلبوم عکس لحظات وداع رزمندگان با خانواده ها
:: آلبوم عکس ماووت-بیت المقدس 2
:: عکسهائی از خط مقدم جبهه ها
:: آلبومی جدید و قدیمی از بچه های با صفای علی آباد
:: شهید عباس باستانی- شهید محمد باستانی
:: آلبوم عکس خاطره انگیز از جبهه
:: شهید حاج اصغر صادقی.فرمانده گردان زهیر
:: آلبوم منطقه عملیاتی بیت المقدس 2-ماووت
:: شهید علی گوگونانی
:: شهید علی تکلو
:: آلبوم عملیات مرصاد به روایت تصاویر
:: شهید حسن زارعی
:: شهید حاج داود حیدری-فرمانده گردان زهیر
:: البوم شماره 2 گردان زهیر.
:: پوستر شهدای عزیز علی آباد جنوبی
:: اطلاعیه های مراسم های شهدای محل
:: شهید عباس بایندوریان
:: آلبوم عکسهای سالگرد شهید ناصری .سال 90
:: آلبوم عکسهای سالگرد شهید ناصری .سال 89
:: شهید علی اصغر مشکی
:: آلبوم رزمندگان گروهان عاشورای گردان زهیر
:: شهید عباس شجاعی
:: لبوم شماره 6. بچه های محله علی آباد
:: آلبوم شماره 5. بچه های محله علی آباد
:: عکسهای مراسم سالگرد شهید ناصری.سال 87
:: آلبوم شماره 4 شهدا و بچه های علی آباد
:: شهیدان محمد رضا و علیرضا صادقی
:: شهید حمد الله اقدم
:: آلبوم شماره 3 همرزمان قدیم
:: شهید برزوئی و مرحوم حجت الله برزوئی
:: شهید احمد باقری
:: شهید جعفر نگاهی
:: شهید رضا لشگری
:: آلبوم عکس بچه های علی آباد جنوبی-شماره 2
:: آلبوم عکس بچه های علی آباد جنوبی-شماره 1
:: شهید آقا محمدی(داماد شهید اکرامی)
:: شهید شیرالله رحمت پور
:: یادگاریهای جنگ
:: شهید باروزه
:: شهید محمد تکلو
:: شهید مجید شوارعان
:: شهید کرامت محمدی
:: شهید مهدی تیموری
:: شهید یوسف سرلک
:: شهید ان موسی و جلیل رشیدی
:: شهید محمد رضا گودرزی
:: شهید مصطفی باتوانی
:: شهید محمود ثامنی
:: شهیدان محمد علی و احمد مردیان
:: شهید محسن رضایی پور
:: شهید حاج حسن مقدس
:: شهید ضیغام(محمد) تمجیدی
:: شهید محمد سپهری
:: شهید بهرام لطفی
:: شهید ذوالفقار گوگونانی
:: شهید سید محمد دستواره
:: شهید سید محمد رضا دستواره
:: شهید سید حسین دستواره
:: شهید محمد رضا حاجی زاده
:: شهید سلیمان دده خانی
:: شهید علی اصغر اسدی
:: شهید علی صالحی
:: شهید قاسم هونجانی
:: مرحوم حاج مالک تکلو.پدر شهید محمد تکلو
:: شهید محمد اکرامی
:: شهید علی رضا اذری
:: شهید صمد کاظمی
:: شهید اصغر قدرتی
:: شهید سید هادی هاشمی
:: شهید سعید ناصری